سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنهایی پر هیاهو

وای باران باران

روز شنبه توی محل کارم از ساعت 9 تا 11 صبح بارون بارید و بارید. وای چه حالی کردم دیدم تمام راه پله و پاگرد خیس از بارونٍِ، چه نسیم خنکی پوست آفتاب سوخته من را نوازش داد و پله ها چه آب تنی  کردند. فقط چون روز پنج شنبه یک نفر شیر آب طبقه چهارم را باز گذاشته بود و رفته بود ... آب به طبقه سوم و بعد دوم نفوذ کرده بود و در نتیجه اول صبح شنبه در هر واحدی را باز کرده بودند آب به بیرون حمله کرده بود؛  سقف واحد سوم هم ریزش کرده بود.

من و همکارم از فرصت استفاده کردیم و چای نوشان و دست افشان به فعالیت برادران واحدهای بالایی که خیس و با پاهای برهنه در حال هدایت آب به خارج از ساختمان بودند چشم دوختیم.


چی شد که اینطوری شد

خیلی وقته علی دنبال پسری می گرده که من بتونم باهاش ارتباط خوبی برقرار کنم
من هم برای این که کارش راحت تر بشه تمام موارد  یک پسر ایده آل را  براش به صورت مکتوب نوشتم تا دچار مشکل نشه
اول اینکه طرف شرف داشته باشه
- که این مفهوم انقدر عمیقه که هنوز خودم هم نفهمیدم یعنی چی؟ ... شاید هم چون نیست مفهومی هم نداره!!!!-
دوم این که هر وقت من بخوام باشه و وقتی حوصله اش را ندارم بره دنبال کارش
- وقتی سرکارم نه تلفن نه پیامک،‏ دلم خواست میبینمش نخواست نه-
سوم این که حرف دوست داشتن و عشق و عاشقی نباشه
- اگه یکی بهتر پیدا کردم میرم  دنبال اون -
چهارم حرف ازدواج مزدواج هم نباشه
- من می خوام هر طوری شده استقلالم را حفظ کنم ضمن این که حوصله مسئولیت پذیری هم ندارم-
.........
اون روز علی اومد محل کارم و گفت: می خوام با هیچ کس دوست نشی
می خوام اصلا تا بمیری ترشیده بمونی
نهایتش هم هیچکی نگرفتت که نمی گیره  صد سال، خودم می گیرمت بدبخت
.........
اینطوری شد که من هنوز بی دوست پسر و ترشیده موندم


خواب

    نظر

وای که چقدر امروز روز خوبی بود بعد از اون همه شب نخوابی و مقاومت در مقابل استفاده از قرص های خواب آور بلاخره دوباره شروع کردم و در نتیجه خوابیدم. عجیبه، ولی صبح که بیدار شده بودم احساس خوشبختی می کردم. وای که خوابیدن چه کیفی داره ....... خوشحالم 


بعضی وقتها

    نظر

نه

اصلا با تو نیستم

تو که از این کارا بلد نیستی، اصلا اونایی که این کارا رو بلدن عادت به مطالعه هم ندارن

شاید هم نه

هی بعضی ها، دل درد دارید یا نکنه یه ژیاردیای چاق با یه آسکاریس لومبریکوئیدس تو ... تون وصلت کردند که اختیار انگشت و دست و پا و سایر اعضای  خودتون را ندارید ؟

چیه، همینطوری که راه می رین وسط خیابون خواهر مادر مردم رو اموال شخصیه خودتون می دونید و مدهوش و مجنون دست از پا نمی شناسید؟

این دستِ آدم یا دستِ کارگاه گجت که از این طرف خیابون به اون دختره اون طرف خیابون می رسه ؟

این همه تلاش می کنی برای ایجاد یه برخورد با اون خانمه، می ارزه به انرژی که مصرف می کنی؟

چقدر تمرین داشتی که تو ماشین 180 درجه پا تو باز می کنی. نه، خدایی المپیک شرکت می کردی بهتر نبود؟

وارد جزییات بیشتر از این نمی شم چون بر خلاف فرهنگ غنی اجتماعی و دینی ما ایرانی هاست.

و خودم هم به انواع سلاح های سرد، گرم و ولرم دفاع شخصی مجهزم.

هر کی از نزدیکم رد بشه دست کم 15 دقیقه به چوب تبدیل می شه بجز این که فیلمش رو هم نگه می دارم.

اما بعضی وقتها هم به بعضی چیزا فکر می کنم.

بعضی وقتها

 


انسان در جستجوی معنی

نام کتاب: انسان در جسنجوی معنی

نویسنده: ویکتور فرانکل

مترجم: نهضت صالحیان،‏مهین میلانی

انتشارات: درسا

موضوع کتاب روانشناسی است که در قالب داستانی واقعی از زندگی نویسنده در اردوگاه کار اجباری در زمان جنگ جهانی به موارد جالبی در مورد مفهوم زندگی انسانی

 می پردازد

 


یک روز آفتابی

    نظر

بیدار شدن بعد از نخوابیدن شب، حضور در محل کار، فقط  چهار میلیارد تومان، به دنیا آمدن، خستگی از بی خوابی از روزمرگی و تکرار، کار،روزنامه هایی از مریخ، یک تزریق، درددددددددد،  وبگردی، کتاب ............


آداب خواجگی

در گذشته گروهی افراد را به طرق مختلف به درجه خواجگی نایل می نمودند تا رابطی بین حرمسرا و خارج باشند، چرا به این نتیجه رسیده بودند که عملکرد این جنس سوم بهتر از دو جنس دیگر است، اعتماد الحرم خان در کتاب خود به نام کلیات خواجگی اینگونه بیان نموده است:

چنانچه از جنس لطیف جهت ارتباط حرمسرا و خارج استفاده می شد پادشاه آنها را نیز به حرمسرای خود اضافه می نمود که هم جا و مکان برای آن ضعیفه ها تنگ می شد و هم قبله عالم وقت مبارک جهت رسیدگی به این افراد را به دلیل رسیدگی به امور مملکتی نداشتند و از طرفی چون استفاده از جنس خشن  این توهم را برای پادشاه بوجود می آورد که به دلیل عدم رسیدگی به اجناس لطیفه ذکر شده در بالا جنس خشن مورد بحث از وفور نعمت استفاده کرده و به انجام وظایفی بپردازد که در چارچوب وظایفش تعریف نشده است، از خواجه استفاده مینمودند.

امروزه کاربرد خواجه و جنسیت خواجه در ابهاماتی قرار دارد چرا که قوانین حقوق بشر مانع از تولید خواجه گشته ضمن این که بنیاد خانواده تغییر شکل عمده داشته و در نتیجه آن، پادشاه وجود ندارد و در خانواده شخصی که کنترل نامحسوس امور را به عهده دارد و معمولا مادر خانواده است امور را به گونه ای هدایت می کند که فرزندان خانواده جهت ارتباط با خارج ناچار به استفاده از خواجه هستند

خود من بارها بارها برای افراد زیادی رل خواجه را اجرا نموده ام و کلی از این بابت شادم

از جمله همین دیروز مامور خرید یک جفت گوشوره جواهر نشان برای دوست دختر یکی از آشنایان شدم که البته توضیح اینکه آشنایی از کجا بوجود آمده به دلیل پیچیده بودن نسبتها محال است به هر حال از موضوع چنین بر می آید اصلا مهم نیست خواجه چه نسبتی با خارج و داخل دارد

امیدوارم اگر تجربیاتی اندر باب خواجگی دارید با اینجانب در میان بگذارید