سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنهایی پر هیاهو

چی شد که اینطوری شد

خیلی وقته علی دنبال پسری می گرده که من بتونم باهاش ارتباط خوبی برقرار کنم
من هم برای این که کارش راحت تر بشه تمام موارد  یک پسر ایده آل را  براش به صورت مکتوب نوشتم تا دچار مشکل نشه
اول اینکه طرف شرف داشته باشه
- که این مفهوم انقدر عمیقه که هنوز خودم هم نفهمیدم یعنی چی؟ ... شاید هم چون نیست مفهومی هم نداره!!!!-
دوم این که هر وقت من بخوام باشه و وقتی حوصله اش را ندارم بره دنبال کارش
- وقتی سرکارم نه تلفن نه پیامک،‏ دلم خواست میبینمش نخواست نه-
سوم این که حرف دوست داشتن و عشق و عاشقی نباشه
- اگه یکی بهتر پیدا کردم میرم  دنبال اون -
چهارم حرف ازدواج مزدواج هم نباشه
- من می خوام هر طوری شده استقلالم را حفظ کنم ضمن این که حوصله مسئولیت پذیری هم ندارم-
.........
اون روز علی اومد محل کارم و گفت: می خوام با هیچ کس دوست نشی
می خوام اصلا تا بمیری ترشیده بمونی
نهایتش هم هیچکی نگرفتت که نمی گیره  صد سال، خودم می گیرمت بدبخت
.........
اینطوری شد که من هنوز بی دوست پسر و ترشیده موندم